محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

فرشته ای شبیه گردو...

ابرو قشنگه ما...

سلام ابرو قشنگه مامان... عزیز دلم امروز دوباره وقت دکتر داشتیم...وقتی رسیدیم فهمیدیم که اشتباه شده و یادشون رفته وقتمون رو ثبت کنن..برا همین دکترم نبود...ولی من چون حالم خوب نبود و خیلی هم استرس داشتم گفتم با هر دکتری که هست برام وقت بذارید...اینجوری شد که برااولین بار دکتر رزاقی رو دیدیم...یه دکتر جوون..خوش اخلاق و مهربون...با خانوم دکتر داروهامو چک کردیم و راجع به عمل هفته گذشته صحبت کردیم..و دکتر گفت کمر درد و دل دردت از عمله و پادرد هم حتما بخاطر امپولا...وچون شما دیگه برا خودت یه گردوی حسابی شدی امپول هرشبی مامان شد هفتگی... بعد هم قسمت خوب ماجرا...که چی بود؟؟...بله دیگه...سونو... با سلام و صلوات رفتم رو تخت و دکتر شروع کرد...فوری...
24 اسفند 1390

برکت کوچولوی ما...

  سلام همه زندگیم.. این روزای با تو بودن پراز حس های قشنگه...حس هایی که هیچ وقت دیگه و هیچ کس دیگه ای نمی تونه تجربشون کنه... این روزا وقتی تو نماز میگم ایاک نعبد و ایاک نستعین..همه وجودم پراز شادی میشه...اینکه میگم نعبد...نستعین..اهدنا..همش احساس میکنم که از قول دوتامون میگم...می پرستیم...کمک میخواهیم..راهنماییمون کن..من و تو..ما...هیچ وقت تو نماز این حس رو نداشتم.. این شبا که بابایی برامون حدیث کسا میخونه...همه قلبمو شادی می گیره...وقتی که میگه وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِيّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً  پيغمبر(ص ) فرمود: سوگند بدان خدائى كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) ...
20 اسفند 1390

روزهای پراسترس اما شیرین....

سلام همه وجودم... گردو کوچولوی 11 سانتی من.. این یکی دو هفته خیلی هفته های سخت و پراسترسی برامون بود...چون یه آجیل چاق داشت خودشو برامون لوس می کرد..اما خدا رو هزار بار شکر می کنم که همش بخیر گذشت و تو عزیزم هنوز مهمون دلمی... از درد های وحشتناک که بخاطرش هرروز تو مطب دکتر بودم تا مشکوک بودن به نشت کیسه آب تا کوتاه شدن طول سرویکس و عمل سرکلاژ..و همه اینا کلی حرف و خاطره هست امادوست دارم از کنار همه اینا رد بشم و فقط لحظه های شاد بعد از هر کدوم از اون ناراحتیا رو برات بگم.... دوم اسفند رفتیم سونوی ان تی...نمی دونی با چه استرسی خودمون رو رسوندیم ابن سینا..از درد داشتم منفجر می شدم...وقتی نشستم رو دیوار روبرو یه اطلاعیه جدید دیدم!هر ک...
18 اسفند 1390

بدون عنوان

سلام شیطون ترین گردوی دنیا... اصلا باورم نمیشه که من هم دارم این روزای سخت و شیرین رو می گذرونم... و همه اینا بخاطر وجود تو عزیز دلمه... امروز 60 روزه که می دونم که تو دلمی...  وباز هم این یعنی؟؟!!...                                  آفرین گردوی باهوشمممممممم....                                 تموم شدن دومین ختم قر...
1 اسفند 1390
1